MLOVEA سایتی برای عاشقان ایران زمین

دارای شعر .نامه. مطلب.جوک . گالری عکس .لینگستان سایت های ایرانی .مقاله .مطالب پند آموز

MLOVEA سایتی برای عاشقان ایران زمین

دارای شعر .نامه. مطلب.جوک . گالری عکس .لینگستان سایت های ایرانی .مقاله .مطالب پند آموز

آمد و رفت

یه روزی اومد کنارم گفت گلم با تو بهارم

گفت نری تو لز کنارم میمیرم تنها نزارم

اومدی تو سرنوشتم قلب من گفت تو بهشتم

بی خبر از سرنوشتم با گذاشتم تو بهشتم

قلب و روحم مال اون شد جسم و جونم مال اون شد

حالا که میخوام بمونه بگه قدرم رو میدونه

پشت با زد به دل من خنجرها زد به دل من

أره اون رفت از کنارم ولی زندست تو خیالم

کودکی

یادته بچه بودیم با هم همبازی بودیم

توی کوچه شقایق مشغول بازی بودیم

بازی های کودکی گاهی بود یواشکی

وقتی من عروس شدم گفتی داماد تو میشی

رضا عاقد شده بود مینا تور آورده بود

بازی عروس داماد کودکی چه حالی داد

همیشه تو بازی ها مرد من تو میشدی

واسه من گل میچیدی مجنونم تو میشدی

چه قدر بوسه دادیم یواشکی به هم دیگه

یادته بهم میگفتی ما رو هیچکس ندیده

روزی که داشتین میرفتین از محل

دل من یخ زده بود

نگاه منتظر و عاشق تو

به در کاهگلی خونه ما خشک شده بود

لحظه خدافظی اومدم کنار در

گفتی هر جا که بری تو به یادم میمونی

یادمه عقد ناممون روی برگ نوشته بود

برگ تو دستای تو بود

تو که رفتی دیگه کوچه واسه من رنگی نداشت

غم دوریت تو دلم دوا نداشت

دیگه هیچکس توی اون کوچه عروسی نگرفت

هیچکسی یواشکی حتی یه بوسه نگرفت

حالا خیلی میگذره از اون روزا

...

دخترم توی کوچه مشغول یک بازی شده

با کسی هم اسم تو انگاری هم بازی شده

عروس کوچه اونه داماد براش گل میاره

یاده اون روزها داره جونم رو آتیش میزنه

دیگه از ما که گذشت برای پیدا کردنت

کاش یه روز ببینمت

کاش یه روز ببینمت

خودکشی

یه قلب تاریک و سیاه یه زخم کهنه عمیق

یه مشت صداهای بلند از ته این دل غریب

یه آرزوی گم شده یه چشم ساده نجیب

یه عابر پیاد و یه جای تاریک و عجیب

لحظه تلخ خط زدن روی همه ترانه ها

یخ زدن یه حس پوچ ته یه بغض بی صدا

کشتن زنده بودن و سبک شدن روی هوا

یا که یه تجربه شدن به چشم خیس آدما

لحظه پرواز رسیده خالی شدن از زندگی

یه راه تازه دیدن و جاری شدن تو مردگی

حس لطیف یخ زدن بین صدایه شیونا

چشمای خیس و یخ زده پر کشیدن سوی خدا

برای من تموم میشه لحظه تلخ بی کسی

غم بی تو زنده بودن تو لحظه دلواپسی

اگه میای به دیدنم شاخه گل با خود نیار

از اون چشایه حیله گر برام یکم بارون ببار