MLOVEA سایتی برای عاشقان ایران زمین

دارای شعر .نامه. مطلب.جوک . گالری عکس .لینگستان سایت های ایرانی .مقاله .مطالب پند آموز

MLOVEA سایتی برای عاشقان ایران زمین

دارای شعر .نامه. مطلب.جوک . گالری عکس .لینگستان سایت های ایرانی .مقاله .مطالب پند آموز

باز هم برگشتم

به نام خدا

 

سلام دوباره بر تمامی شما عزیزان, من دوباره برگشتم. بازم می خوام از تو شروع کنم توئی که همه وجودمی دلم واست

خیلی تنگه همین یه روزی که با هم صحبت نکردیم به اندازه صد قرن برام گذشته الهی من فدات شم نبینم که غم داشته باشی

 وقتی تو غم داری منم پر از غمم.

 

 

 

به خاطر تو می خونم

یا تو یا هیچ کس دیگه

قدر چشات و میدونم

یا تو یا هیچ کس دیگه

به خاطر تو می شکنم

یا تو یا هیچ کس دیگه

من از تو دل نمی کنم

یا تو یا هیچ کس دیگه

به خاطر من نرو

به عشقمون تکیه کن

بغضت و بشکن آروم

اگه می خوای گریه کن

به خاطر من بمون

تو خاطرت می مونم

خودم ستارت می شم

تو می شی آسمونم

به خاطر من بیا

من که برات می میرم

بیا و فریاد بزن

حرفم و پس می گیرم

می خوام بگم دوست دارم

یا تو یا هیچ کس دیگه

بی تو نفس کم میارم

یا تو یا هیچ کس دیگه

می خوام بگم دیوونتم

این و همش دلم می گه

بزار بگم دوست دارم

یا تو یا هیچ کس دیگه

به خاطر من بخند

تا دوباره بهار شه

عاشق قلعه نور اسب طلا سوار شه

یا تو یا هیچ کس دیگه

 

بدون تو نمی تونم!

به نام خدا

 

دیگه تصمیم خودم و گرفتم دیگه نمی تونم این جوری پیش برم

اصلا نمی تونم بهت فکر نکنم, تا کتاب و جزوهام و باز می کنم تو می یای جلوی چشمام, نمی تونم بهت فکر نکنم هر چی با خودم کلنجار می رم نمی تونم بی خیالت شم!

الان برای فراموش کردنت خیلی دیر شده فقط یک راه واسم مونده

تو باید با من باشی بدون تو نمی تونم ادامه بدم همه درا بروم بسته است, بهم اعتماد به نفس میدی.

درسته که خیلی ها دوست ندارن مارا با هم ببینن ولی من دیگه از هیچ کس نمی ترسم, اونا همش منتظر بهونه هستن ولی من هر جوری که شده تورو با خودم میبرم!

دلتنگی

به نام خدا


اشک از دیدگانم فرو می ریزد و بی اختیار به موسیقی موزون گوش می
سپارم، نگاهم به دوردست ها خیره می ماند، چرا که زمان چون نسیمی ملایم می گذرد و اوقات تلف شده من هر روز بیشتر می شود.
اراده ای چون کوه استوار دارم اما روحیه
ای شکننده در کالبدم دمیده شده که هرآن می تواند کوه اراده مرا تسلیم کند و آن را به دست خاطره ها بسپارد.
در این دنیای بی رحم چگونه زیستن، چون سوالی بی جواب
است که دنیایی از مشکلات را خلق کرده است.
نگاه من نظاره گر پرتوی کمرنگ غروب
است که این پرتوی ملون از رنگ های گوناگون، چون انسانی اسیر فریاد می کشد و مرگ را در آغوش خویشتن می فشارد.
غروب خورشید به آن اندازه زیباست که هر موجود با
احساسی را دردمند می کند و زندگی را محدود به این دنیا و خاطرات را محدود به برگ های دفتر زندگی می کند.

 

مرثیه ی عشق

به نام خدا

 

 

زمانی فکر می کردم عشق نه آن چیزی است که شنیده ام نه آن چیزی است که در کتاب ها خوانده ام, معنای عاشقی را درک نکرده بودم وقتی بهم گفت: عاشق شدم با یک نگاه, سعی کردم درکش کنم اما در عمل برایم قابل تصور نبود. آن زمان که قلبت بیمار عشق است هیچ دارویی به زخم عمیق وجودت آرامش نمی بخشد.

روحت نرم و آبیست, مثل ابرهای تازه باریده, جسمت سبکبال و رها, چشمانت نورانی و دستانت به گرمی آفتاب, بند بند وجودت در آتیشی که دلت هیزم آن است می سوزد و لب بر شکوه باز نخواهی کرد, آخه تو دیگه خودت نیستی, تو فنا شده ای و حالا وجودی دیگر در تو رخنه کرده است.

 

وقتی بر سر مزار دلم شمع خاطرات روشن کردم

عشق زیبایت مهمان دلم شد

 

گل

به نام خدا

 

اگر کسی گلی را دوست داشته باشد که تو هزاران ستاره فقط یک دانه ازش هست برای احساس خوشبختی همین قدر بس است

 که نگاهی به آن همه ستاره بیندازد و با خودش بگوید:

 گل من یک جائی میان آن ستاره هاست!