MLOVEA سایتی برای عاشقان ایران زمین

دارای شعر .نامه. مطلب.جوک . گالری عکس .لینگستان سایت های ایرانی .مقاله .مطالب پند آموز

MLOVEA سایتی برای عاشقان ایران زمین

دارای شعر .نامه. مطلب.جوک . گالری عکس .لینگستان سایت های ایرانی .مقاله .مطالب پند آموز

دریا ...

 

آهی کشید غمزده ، پیری سپید موی

 

افکند صبحگاه ، در آیینه چون نگاه

 

در لابلای موی چو کافور خویش دید

 

یک تار مو سیاه !

 

در دیدگان مضطربش اشک حلقه زد.

 

در خاطرات تیره و تاریک خود دوید.

 

سی سال پیش ، نیز ، در آیینه دیده بود :

 

یک تار مو سپید!

 

در هم شکست چهره ی محنت کشیده اش

 

دستی به موی خویش فرو برد و گفت : وای !

 

اشکی به روی آینه افتاد و ناگهان

 

بگریست های های !

 

دریای خاطرات زمان گذشته بود

 

هر قطره ای که بر رخ آیینه می چکید،

 

در کام موج ، ضجه ی مرگ غریق را

 

از دور می شنید.

 

طوفان فرو نشست ولی دیدگان پیر

 

می رفت باز در دل دریا به جستجو

 

در آب های تیره ی اعماق خفته بود :

 

یک مشت آرزو...!

 

 

 

 

شب تنهایی خوب :

 

 

گوش کن ، دور ترین مرغ جهان می خواند.

 

شب سلیس است ، و یکدست ، و باز.

 

شمعدانی ها

 

و صدا دار ترین شاخه ی فصل ، ماه را می شنوند.

 

پلکان جلو ساختمان ،

 

در فانوس به دست

 

و در اسراف نسیم ،

 

گوش کن ، جاده صدا می زند از دور قدم های تو دا.

 

چشم تو زینت تاریکی نیست.

 

پلک ها را بتکان ، کفش به پا کن ، و بیا.

 

و بیا تا جایی ، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد

 

و زمان روی کلوخی بنشیند با تو

 

و مزامیر شب اندام تو را ، مثل یک قطعه ی آواز به خود جذب کنند.

 

پارسایی است در آن جا که تو را خواهد گفت :

 

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق تر است.

 

 

خانه ی دوست کجاست...

 

 

خانه ی دوست کجاست؟

 

در فلق بود که پرسید سوار.

 

آسمان مکثی کرد.

 

رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید.

 

و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت :

 

نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است

 

و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی ست.

 

میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ، سر به در می آرد،

 

پس به سمت گل تنهایی می پیچی،

 

دو قدم مانده به گل،

 

پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی

 

و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد.

 

در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی :

 

کودکی می بینی

 

رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارداز لا نه ی نور

 

و از او می پرسی

 

خانه ی دوست کجاست.

 

 

 

تپش قلب

تپش قلب

ای کاش آدمها صدای تپش قلبها رو می شنیدند   درست مثل وقتی که دکتر گوشی تو گوشش می گذاره و میگه یک نفس عمیق

فکر می کنم اگر مردم این صداها رو می شنیدند می فهمیدند معنای دلتنگ شدن را و . . . 

ولی مردم الان دوست ندارند چیزی بشنوند جز جرینگ جرینگ پول